نمیدونم
شاید باید همین طوری باشه ..
می دونی امروز می تونست روز خوبی برام باشه ولی ...
نمیدونم چرا فلک برای من اومده زمین آخه من میتونم چی کار کنم
یعنی خدا باید جوابگو باشه که چرا باید این طوری بشه چرا این دست تقدیر دست از
سر من بر نمیداره...
نه مهر فسون کرد نه ماه جادو
نفرین به .... هرچه کرد او کرد
سلام دوست عزیز یک دستی سر ما بکش شاید ما هم وبلاگ نویس شدیم و دست از ولگردی برداشتیم موفق باشی
نفرین به سفر که هرچه کرد او کرد.
دوست عزیز من پاکی را زمانی در چشمان دختری جستم و یافتم.
و روزها و روزها ...
روزها از برای من بی آنکه ناشکر باشم بر درگاه یزدان اما سرد می گذرد. نه دیگر آسمان آبی عشق و شور پیدا نیست و من خسته در بیابان دورویی ها و دروج ها.
اما گهگاه زمزمه ای می شنوم در چشمان آن دختر و پسر جوان که محبت را از برای خود می خواهند و از برای روح ایران
و زنده ام از برای آن چشمان.
سلام عزیزم، تو هم بله...
آقا نعوی!
این کامپیوتر مجید خراب شده...میگه از اول خراب بوده...اگه راست بگه که حالتو میگیرم...راستی اینا چیه مینویسی...مثلا کار میکنی یا وبلاگ مینویسی... !!!!!؟
راسنی آقا شعرام چطوره؟
سلام عزیز خوبی؟
آقا وب لوگت خیلی قشنگه
ولی هیچ وقت به دختر اعتماد نکن
دختر = آفت زندگی
دختر = بدبختی
دختر = دربدری
دختر = شیطان
دختر = روباه
و در آخر که
دختر = آدامس
که این مطلب آخری( آدامس) بحث مفصله که در میلای بعدی بهت میگم
عزیز
و اگه میشه
اسمت رو به من بگو البته اگه میشه
مرسی
بازم میام منتظرم باش
خداحافظ
سلام دوست عزیز خداوندا،
آینه دل را به نور
اخلاص روشنى بخش،
و زنگار شرک و دو بینى را
از لوح دل پاک گردان، و شاهراه سعادت و نجات را
به این بیچارگان بیابان حیرت و ضلالت بنما،
و ما را به اخلاق کریمانه متخلق فرما،
و از نفحات و جلوههاى خاص خود
که مختص اولیاء درگاه است ما را نصیبى ده،
و لشکر شیطان و جهل را از مملکت قلوب ما خارج فرما،
و جنود علم و حکمت و رحمان را به جاى آنها جایگزین کن،
و ما را با حب خود و خاصان درگاهت از این سراى درگذران،
و در وقت مرگ و بعد از آن با ما با رحمت خود رفتار فرما،
و عاقبت کار ما را با سعادت قرین کن،
بحقّ محمّد و آله الطاهرین، صلوات اللَّه علیهم أجمعین